ناگفته‌های یک بانو

شاید اینجا تنها جاییه که میتونم بلند بلند فکر کنم...

قَسَم بِه روزی که ،دلَت را می شکنند
و جز خدایَت مرهمی نخواهی یافت.

قَسَم بِه روزی که ،دلَت را می شکنند
و جز خدایَت مرهمی نخواهی یافت.

همه چی خوب بود امروز!

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۳۳ ق.ظ

امروز داشتم فکر میکردم چقدر شرایطم نسبت به قبل بهتر شده و بیشتر تمرکز دارم و راحت تر میتونم درس هارو بخونم.قبلا ها خیلی حواس پرت بودم و موقع گوش دادن به بقیه یا استاد تو فکرای جور واجور غرق میشدم اما الان شرایط بهتر شده خدایا مرسی واسه این نعمتی که دوباره بهم برگردوندیش...
امروز روز خوبی بود چون تونستم به برنامه هایی ک کردم عمل کنم و تااازه فهمیدم اونقدرام سخت نیس فقط من یکم تنبلم😂و تونستم تقریبا کارهای دو روز عقب افتادمو امروز انجام بدم و خودمو به برنامه برسونم
و بازم مرسی از این همه سوپر اکتیو بودنم😊
و امروز کلی ها بهم تبریک عید گفتن غریبه-دوست-آشنا و من کلی شاد شدم . از جمله تبریکایی که همین جا بهم گفتن هم کلی انرژی مثبت بهم داد...
و اتفاق خوب دیگه امروز این بود که برگشتم اینجا و از این بابت خیلی خوشحالم که دوباره میخوام شروع کنم به نوشتن که خیلی دوسش دارم و البته سعی کنم شاد تر و بهتر از قبل بنویسم
پ.ن : امیدوارم دوستان بیشتری به وبم بیان و خیلی زود تر دوستای بیشتری پیدا کنم اینجا...

 

 

پ.ن:گرچه شب یکم بحث کردیم با (عیچH) ولی خب من کوتاه نمیام و حاضر نمیشم پوششم رو که هیچ موردی نداره تبدیل کنم به چادر و ایرادگیری های هرچه بیشتر ایشون.چون من معتقدم آدم باید طوری زندگی کنه که راحته و از زندگیش لذت ببره اما ایشون حرف دیگه ای داره...

هرکس در زندگیش چارچوب و قوانینی داره و ایشون پا رو فراتر گذاشته و الانم سرسختی نشون میده اما من ازش سرسخت ترم
شاید به جاهای خوبی ختم نشه ولی به اندازه کافی خواسته های دیگه اش رو اجرا کردم....

  • بانوی شرقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی