ناگفته‌های یک بانو

شاید اینجا تنها جاییه که میتونم بلند بلند فکر کنم...

قَسَم بِه روزی که ،دلَت را می شکنند
و جز خدایَت مرهمی نخواهی یافت.

قَسَم بِه روزی که ،دلَت را می شکنند
و جز خدایَت مرهمی نخواهی یافت.

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

سوء استفاده از لبخند ساختگی روی لبهام...

جمعه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۵۶ ب.ظ

گاهی وقتا انقلاب میکنی یک انقلاب تک نفره!
وقتی انقلاب میکنی که تحملت تموم بشه و رفتارهای بد و نادرست نه تنها کم نشه بلکه روز به روز بدتر و بیشتر بشه.
نمیدونم عصرهای جمعه چه فلسفی ای داره که همش باید با اوقات تلخ اون آفتاب غروب کنه.
حرفای غیرمستقیم دردش از حرفای صریح و مسقیم بیشتره...انگار یک حسی بهت دست میده که هم نفهم فرضت کردن و هم دارن باحرفشون توهین میکنن ویکم قضاوت چاشنی اش کردن.
تحمل اینطور حرف زدن ها سخته...یا بگم ناممکنه بالاخره یک جایی ادم میرسه ته خط و قید همه چیو میزنه تا جلوی این نوع برخورد دیگران رو با خودش بگیره چون هرکس در ذات خودش عزت نفس داره...
یکم گریه و یادآوری حرفایی که برات گرون تموم شدن...فکر تلافی و انتقام ...بدترین روز بود امروز اصلا حال خوشی ندارم.خیلیا هستن که از همین خنده مصنوعی روی لبام بدجور دارن سو استفاده میکنن.
رفتارم تغییر خواهم داد....تو دنیای امروز مهربونی و محبت کنی بدترین بلاهاسرت میارن و شخصیتت راحت خرد میکنن.

  • بانوی شرقی

آرایش بانوان و اذیت وآزار آقایان!

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۱۷ ب.ظ

حرف های حاج آقا داستان پور در برنامه به توان خدا:
عالی بود👌

گفت خیلی از دخترا فکر میکنن که حجاب ینی اینکه اون جوان (مذکر) مارو نگاه نکنه ولی درحقیقت حجاب از حجب و حیا میاد و وقتی یک دختر آرایش میکنه و وارد جامعه میشه در مقابل نامحرم هرچقدرم که تلاش کنه بازم ناممکنه بعد گفت در وواقع بعصی از خانم ها فک میکنن ک حجاب یک حق الله هس در حالی حجاب یک حق الناسه و خدا رو حجاب تاکید کرده چون میخواد توی بانو ناز داشته باشی نه نیاز و اینکه هرکس تورو دید احساس نیاز و طلب کنه و اینکه عادی نشی.الان خیلی از جوان ها هستن که میتونستن مثل دانشمندهای بزرگ بشن و آدم مفیدی باشن اما بخاطر وضع بد جامعه اونقدر ذهن و فکرشون به سمت شهوت و غریزه جنسی رفته و تو خلوت خودشون گناه کردن که دیگه از راه درست به کنار رفتن‌.گفت الان دختری که نه حجاب اسلامی رو رعایت میکنه نه رفتار اسلامی رعایت میکنه و آرایش میکنه و میره بیرون فردا که پسر دارشد پسرش که ۱۴-۱۵ سالش شد مینه پسرش کلافه و افسرده است میبرتش مشاوره .مشاور میگه التهابات جنسیه خب این از کجا نشات گرفته؟ از وضعیت بد جامعه بعد خب اون خانم که جوونی هاش به اون شکل بوده صداش درمیاد که آی مردم یکم مراعات کنید جوونامون دارن از دست میرن از لحاظ روحی و ذهنی اما ایا توی جوانی خودش این حرفارو میزد؟ بعد گفت از دخترای عزیز و خانم های گرامی عاجزانه خواهش میکنم ازتون که حتی اگه خدا و پیغمبر رو هم قبول ندارن یکسری ها (که نداریم چنین افرادی مطمئنا) بیایین با یک دید دیگه به قضیه نگاه کنین بیاییین محبت کنین به جوان ها ی جامعه انسانیت و محبت خودتون رو اینطور نشون بدین که بدون آرایش و ساده بیایین بیرون تا جلوی خیلی از بیماری ها و فساد های جامعه بزرگ رو بگیرین.گفت در واقع با این کارتون محبت و انسانیت خودتون به جوان ها و اقایون رو نشون میدید.


پ.ن : امروز با دیدن برنامه و شنیدن حرف های ایشون حالم خیلی خوب شد چون از اون دسته افرادی هستم که ساده میرم بیرون ولی همیشه پیش خودم میگفتم چرا همه اینقدر خوشگل اند و من همیشه ساده و با خودم کلی کلنجار میرفتم اما این سخنرانی برام مثل یک خبر خوب بود!
امیدوارم کسانی که این متن میخونن هم براشون مفید وموثر باشه و حالشون خوب کنه...

  • بانوی شرقی

دچار عشق زدگی شدم...

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ

دچار عشق زدگی شدم
شاید آدمی که توی زندگیمه منو اینطور کرده
دقیقا همون آدمی که دوسش دارم ! دوسم داره!!
حس میکنم اختیار و قدرت تصمیم گیری ازم گرفته و فراتر از محدود کردن من رفته
وای خدا ...
نه میتونم ادامه بدم
نه میتونم تمومش کنم
نه میتونم با خواسته هاش کنار بیام
نه میتونه با من کنار بیاد!
و مشکل اینجاست که جز اون کسی رو ندارم ینی منظورم ابنه که دوست و رفیق و همدم و محرم و همکار و همراه و خانواده منه! چطور میشه اخه
واقعا عشق جدای از زیبایی هاش پر از سختیه
حال خفگی دارم وقتی بحث میکنیم وقتی ازش دور میشم ...
واااای خدا خیلی گیجم
نمیدونم تصمیم درست چیه
چطور میتونم آرامش به زندگیم برگردونم ؟
خدایا کمک...!

  • بانوی شرقی

مَرَضِ عجیبی گرفتم!

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ

از هیچ چیزی لذت نمیبرم
از گوش کردن موسیقی
دیدن فیلم
حرف زدن با دوستان
نمیدونم چم شده
خیلی مرض عجیبیه!
به ادمایی که تاحالا عاشق نشدن حسودیم میشه
به دخترایی که تنها هستن و تنها خوشحال و میتونن خودشون حال خودشون خوب کنن حسودیم میشه...
یه جورایی عشق زده شدم
کلی اینترنت زیر و رو کردم تمام رمان ها عاشقانه است
اخه این چه وضعشه خیلی عصبیم یک کتاب خوب پیدا نکردم هنوز
تصمیم داشتم برم کتابخونه اما هی پشت گوش میندازم و امروز و فردا میکنم
احساس میکنم افسردگی گرفتم
نمیدونم چطوری میتونم به خودم کمک کنم دوست ندارم در این وضع بمونم
گاهی دلم میخواد گوشیمو یکی ازم بگیره و چندسالی بهم نده!
انگار تموم زندگیم شده گوشی
اصلا خوب نیست
دیگه هیچ راهی انگار نیس که بتونم سرگرم باشم
فکر کنم خوندن کتابهای روانشناسی بتونه کمکم کنه
پلک چشمم (پریدن پلک چشمم یا همون اسپاسم چشم)هم بعد از ۳ ماه خوب که نشده هیچ بدترم شده ...

  • بانوی شرقی

میشه مُرد حتی با یک "کلمه"

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۲۱ ب.ظ

یه حرفایی خیلی تلخن خیلی سنگینن نمیشه تحملشون کرد
نمیشه فراموششون کرد
یک جمله که نه یک "کلمه" 
اونقدری  قدرت داره که میتونه:
ویرانت کنه
تخریبت کنه
گریانت کنه
یا حتی تورو دچار مرگ روحی کنه!
نمیتونم حرفشو فراموش کنم و ببخشم آخ کاش مُرده بودم و اینجور نبودم الآن...

  • بانوی شرقی

این روزا هیچی جز آرامبخش برام آرام بخش نیس!

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۵۱ ب.ظ

چند روزیه حسابی بهم ریخته ام اونقدر عصبی ام که حوصله هیچی و هیشکی رو ندارم فقط دلم میخواد بخوابم و زود زمان بگذره اصلا حوصله حرف زدن ندارم از اینکه نمیتونم یک شب بی درد بدون قرص بخوابم ناراحتم از اینکه نمیتونم اونی که میخوام باشم ناراحتم از خودخواهی اطرافیانم ناراحتم این روزا اصلا حال وهوای خوبی ندارم حتی با مهربونی ومحبت هم عصبانی میشم.از خودم ،از بقیه ،از خانواده،از زندگی از همه چیز و همه کس!نمیدونم چطور میتونم خودم آروم کنم نه با نماز نه با قرآن نه با موسیقی باهیچ چیز انگار اروم نمیشم جز قرص آرامبخش!
کلی بیخود وبی جهت تو شبکه های اجتماعی میچرخم تا شاید حواسم پرت بشه و آروم بشم و وقت بگذره ولی بی فایدس...
امروز بعد از چندین سال برف اومد خیلی کم حدود ۱ ساعت بازم خداروشکر...ولی حتی برای برف هم ذوق ندارم چون فقط از پشت شیشه پنجره میبنمش مث صفحه شیشه ای تلوزیون!
تو این حال و هواهام خیلیابه مرگ فکر میکنن .خودمم قبلا فکر میکردم اما من به نیستی مطلق فک میکنم به اینکه ای کاش اصلا وجود نداشتم و یا ای کاش زندگی دیگری در قیامت نداشتیم و بعد مرگ همه چیز تموم میشد.ولی نمیشه...


پ.ن:کاش این روزای بد زودتر تموم شن.

  • بانوی شرقی

چالش من!

شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۵۴ ق.ظ

چندساعتی رفتم بیرون هوا تقریبا سرد بود .هوای سرد دوست دارم مخصوصا اگه برف بیاد اما فعلا که خبری از برف و بارون نیس! قدم میزدم و مردم نگاه میکردم یه نکته جالبی رسیدم چرا خانم هایی که با تیپ و ارایش و موهای رنگ شده و به قول خودشون به روز اینقدر عصبی و بد دهن هستن؟اما خانم های ساده یا چادری ارام و ساکت و با کوچکترین چیزها کنار همسرشون شاد هستن؟حتی پفک هندی!
یه خانمی دیدم که از تیپ و مد چیزی کم نداشت و دست در دست شوهرش راه میرفت اما خیلی بد باهم صحبت میکردن !
نمیدونم چرا...نظر شما چیه؟
یه تصمیمی که چند ماهه دارم اما عملیش نکردم میخوام فردا عملی کنم میخوام تغییر پوشش بدم و چادری بشم!ولی هنوز دلم قرص نیس... نمیدونم بنطر شما مسخره نیست معلم زبان انگلیسی (البته هنوز شروع نکردم ولی خدا بخواد از تابستون اقدام میکنم) چادری باشه؟
تصمیم سختیه درواقع برای من چون آدم دمدمی مزاجی هستم. نمیدونم شایدم فردا سرم نکردم...

  • بانوی شرقی

بیکاری :(

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۴:۱۷ ب.ظ

این روزا خیلی بیکارم و مدام دنبال اینم که وقتمو یکجوری پر کنم کتاب خوندن ،غذا پختن،فیلم دیدن...گفتم کتاب چند روزیه دنبال یک کتاب هستم رمان باشه ولی عاشقانه نباشه پلیسی و جنایی هم نباشه حآلت زندگینامه باشه از زندگی و حسش نوشته باشه
امروز داشتم دنبال کار میگشتم! کار در منزل تا از بیکاری دربیام و یه درامد هرچقدر کمم هست داشته باشم ولی چیزی پیدا ننکردم چون دانشجوام تا طهر ساعت ۲-۳ بعدازظهر خونه نیستم بعدش یه کاری باشه انجام بدم وقتم پر باشه....
نمیدونم چرا جمعه ها هیچ وقت خوشحال نمیتونم باشم اصلا یه حال دپرس و گرفته ای دارم ایراد از روز جمعه است یا من؟!
اها راسی اگه کتاب جالبی خوندین اسمشو بهم بگین و اگه دوست داشتین خلاصه ای ازش برام بگین منم شروع کنم به خوندن.

  • بانوی شرقی

بی‌خوابی و کلی فکر

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۰۰ ق.ظ

خیلی فکرم درگیره به شدتی که نمیتونم بخوابم... نگران شروع ترم جدید دانشگاه از شنبه و درسایی که برداشتم...نگران فرد مورد نظر که حاضر نیس خودش رو تغییر بده اما حاضر خودش عذاب بده و بیش از ۱۰ بار پیام داده خیلی برام سخته جواب ندادن بهش اما دیگه فایده ای نداره من براش همه کار کردم اما نمیخواد دست از خودخواهیش برداره اینجوری نمیتونیم زندگی کنیم . خیلی برام سخته و میدونم که باز موجی از درد وتنهایی ها سراغم خواهد امد اما...یک متن خوندم بنظرم عالی بود اینجا مینویسم شاید شماهم خوشتون اومد:

جاى ساعت دیوارى خونتون رو عوض کنین میبینید که تا ماه ها هنوز روى دیوار ناخودآگاه دنبالش میگردین!!!
ذهن شما براى قبول و پردازش تغییر یک ساعت ساده و بى احساس نیاز به چند ماه زمان داره پس انتظار نداشته باشید تغییرات بزرگتر رو در زمان کوتاه و بدون مشکل قبول کنه...
پس هرگز نا امید نشید ..!

اوووف عشق واقعا فلسفه پیچیده ایه لطفا اگه واردش نشدید هرگز وارد نشید.
از طرف دیگه فکرم درگیر خونس قرار فردا بریم چندتا خونه ببینیم و خدا بخواهد بعد سالها خونمون عوض کنیم کاش زودتر جور بشه و خدا کمک کنه خیلی دلم میخواد خونمون عوض کنیم توش برام پر از خاطرات تلخ ...اصلا خونمون دوست ندارم.

پ.ن:منتطر روز های خوبم . روزهای بی استرس که بتونم بگم خدایا شکرت دغدغه های فکری دارن کم کم خستم میکنن از زندگی!

  • بانوی شرقی

خودت باش

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶، ۰۳:۰۹ ب.ظ

تموم کردن یه رابطه هایی هرچقدر سخت هم که باشه از آب شدن ذره ذره خیلی بهتر
تموم کردن یه رابطه هایی ارامش روح و روانه .‌‌
باید خیلی چیزارو تمو کرد و گذاشت کنار تا یتونی خودت باشی و راهت رو ادامه بدی . خواسته های کوچیکمون هم میتونه مقدمه ای برای رسیدن به اهداف بزرگ و مهم باشه دست از تلاش نباید برداریم  دست از خواسته هامون نباید بکشیم.
 خیلی از ادمایی ک وارد زندگیمون میشن نباید بخاطر شون از خودمون و خواسته هامون بگذریم حتی اگه عشقتمون باشه!! به قول یکی از عزیزانم عشق ی شوخی بچگانس یه حس ک دیر یا زود میگدره و تموم میشه ولی تو و زندگی که برای خودمون میسازیم و خواسته هایی ک زیر پا گذاشتیم تا زمانی ک زنده هسیم ادامه داره
 پس
خودت  بخاطر آدمای اطرافت نه تغییر بده نه محدود کن این تویی که باید از زندگیت لذت ببری .
از زندگیت لذت ببر و ازاد باش زندگی کن نه اینکه نقش بازی کنی که فردی که دوسش داری هم تورو دوس داشته باشه فقط "خودت باش"

کیا موافقن؟!

  • بانوی شرقی