ناگفته‌های یک بانو

شاید اینجا تنها جاییه که میتونم بلند بلند فکر کنم...

قَسَم بِه روزی که ،دلَت را می شکنند
و جز خدایَت مرهمی نخواهی یافت.

قَسَم بِه روزی که ،دلَت را می شکنند
و جز خدایَت مرهمی نخواهی یافت.

چگونه حال بدمو خوب کردم!

پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۰۱ ق.ظ

اینکه میگن با هر کسی درد ودل نکنین درست....
ولی اینکه با آدم نزدیک خودت درد و دل کنی دعوا شه و قهر کنه و....
کلا تصمیم گرفتم از این آدما دورشم و ازشون فاصله بگیرم کمتر حرف بزنم( اگه بتونم) 😅🙊
هرچند اینجور وقتا آدم حس تنهایی تلخی میکنه اما از تلخی کردن بقیه بهتره...
تازگیا دارم کتاب صوتی "دا" رو شب ها گوش میدم واقعا محشره👌
فعلا هنوز فصل ۱ هستم 😊
الان یکم دپرس بودم ولی با چندتا کار حالم حوب شد:اول شستن ظرفها (حیلی خوبه پیشنهاد میشه قبل خواب با آب گرم و مایه خوشبو ظرف بشورید) دومیش فکر کردن راجب کلاسهایی که تصمیم دارم برم که حدود ۸-۹ تا هستن 😅 خب من عاشق یاد گرفنن و یاد دادنم...
و سومیش هم نوشتن برای خودم و شماهاست...😍
راسی امروز یک کانال موسیقی ترکی استانبول پیدا کردم کلی آهنگ های شاد و خفن💖 با ترجمه داره اونم پیشنهاد میکنم که توی حال و هوا خیلی اثر دارررره (من خودم عاشق زبان ترکی ام و دلم میخواد موقعیتش پیش بیاد و برم یاد بگیرم😌)

  • بانوی شرقی

تفریحات من تو این روزها و...

دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۴۲ ق.ظ


از جمله کارهای این روزام و بیشتر وفتم با کتاب های جور واجور و داستانهای مختلف پرکردم و تلوزیون...📺
کاش همیشه نوروز بود و تلوزیون کلی از این فیلم های جدیدش میزاشت مخصوصا فیلم های ساعت ۴ شبکه ی ۲ 😉منم از عادتهامه موقع فیلم دیدن کلی چیز میز خوشمزه چیپس.پفک.سیب زمینی سرخ کرده . و... کلی چیزای دیگه میخورم فک کنم ۲ کیلویی اضافه وزن پیدا کرده باشم ولی خب من هرطور که باشم خودمو و ظاهرمو دوس دارم 😊 گفتم کتابهای جورواجور خب من پارسال کتاب میخوندم اما نصفه نیمه رهاشون میکردم اما امسال تصمیم دارم کتابهایی رو که انتخاب میکنم تا آخرش بخونم📚📓📖🕯چون یکی از بهترین تفریحات منه و البته کم خرج چون خیلی راحت میتونیم با خوندن کتاب وارد یه دنیای جدید با آدمای جدید بشیم و همین تصویر سازی و خیالپروازیو خیلی دوست دارم و حالمو خوب میکنه😊😍کتابهای رمان .کتابهای درسیم (باتوجه به اینکه به شروع دوباره دانشگاه هام نزدیک میشیم) 😣😑 از جمله کتاهایی ک میخونم روزا و یکی از بزرگترین علایقمم داشتن یه کتابخونه بزرگه که تمومه کتاباشو خونده باشم و هرکس میاد کتاب بخره یک مختصری از کتاب براش بگم تا بهتر بتونه کتاب مد نظرشو انتخاب کنه.
یکی دیگه از کارهایی که تازه شروع کردم به انجام دادنش گوش کردن به رادیو نمایشه 📻که داستانهارو در قالب نمایش میگن و واقعا عااالیه ☺👌 من که خیلی کیف میکنم و گاهی که تو خونه تنها باشم از رادیوی انگلیسی استفاده میکنم که خوبه ولی خب زیاد جذاب نیس 😃

امروزم که سیزده بدره🌱🌲🌻🌼 و من برخلاف همه دوس دارم خونه بمونم و چون دیدن آدمایی که محیط زیست کثیف میکنن خیلی ناراحتم میکنه و چه بسا انداختن سبزه ها توی آب!امیدوارم به همتون خوش بگذره و مواطب طبیعتمونم باشید🏕🏞🌍

 

 

پ.ن: یک متن خیلی خفن ❤و خوب گذاشتم حتما بخونید واقعا حرف خوبی زد و من کلی انرژی خوب گرفتم 😊😍حتما بخونیدددد 👯😻مچکرم. همین سمت چپ زیر عکس👈

  • بانوی شرقی

داستانهای منو مهمونی

شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۲۵ ب.ظ

دوستام و به خصوص مامان بابام بهم میگن تو حرفام خیلی قربون صدقه میرم 🌸🌻من عادت دارم به کسایی که دوسشون دارم یاد اوری میکنم که چقدر برام مهم اند و چقدر خوشحالم از اینکه توی زندگیمن 😊مگه چقدر قراره زندگی کنیم که باید این حرفارو از هم دریغ کنیم؟؟🌍❤

پ.ن: روز پدر بود و منم استاد سورپرایز کردن😁دیروز هزاربار تو تلوزیون تبریک گفت و همه به پدرا کادو 🎉🎁 دادن کلی حس و حال خوب داشتن ولی من سکوت کردم آخر شب که شد دیدم با نگاه نا امیدانه نگام میکنه کلی قربون صدقش رفتم و چیزی که مدتها میخواست بخره اما هی تنبلی میکرد رو از قبل براش خریده بودم بهش کادو دادم (کیف پول خوشگل و دلبر❤👌) بابام جا خورد و خنده اش گرفت و گف پولاش کو پس؟؟!! 😅😅😅😅 گفتم پولا توشو دادم کیف شو خریدم😁😍🌸

بلهههه اینجوری دیشب رو خاطره ساز کردم😊 شما چه کردین؟

 

 

 

امروز اومدم مهمونی اونجام مهمون بود مهمون تو مهمونی شد!😂  منم ذوق مرگ مهمونی بودم داشتم باهمه دست میدادم و روبوسی میکردم و تبریک میگفتم اشتباها اون وسط به یکی از آقایونم دست دادم😅🙈 بعد مامانم تو آشپزخونه بهم گفت عه چرا دست دادی منم گفتم خو مگه نامحرم بود؟؟؟؟؟؟🤔🤔 بعدم اون دستش دراز کرد منم دست دادم😂
البته خداروشکر نامحرم نبود مامانم فاز مذهب بیش از حد برداشتع بود
چون از فامیلای دور بودن گف لازم نبود دست بدی حالا تو فکر اینم که خوبه ماچش نکردم 😍😂 و اینکه برم بهش بگم دستمو پس بده😁😑

  • بانوی شرقی

شب آرزوها گذشت ....من کلی ارزو دارم

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۰۴ ب.ظ

 

هفته پیش چنین شبی شب آرزو ها بود که گذشت و من یادم نبود که شب آرزوهاش از بس توی سفر مشغول گشت و گذار توی بازارها بودم و داستم از راه رفتن توی ساحل دریا کیف میکردم کلا یادم رفت که شب ارزوهاس ولی خب میدونید من کلی آرزو دارم آرزوهای کوچیک و بزرگ جور واجور یکیشونم که خیلی منتطرشم اینه که بتونم امسال برم سرکلاس و تدریس کردن و شروع کنم و موفق باشم این یک آرزویه منطقیه ولی ارزوهای دیگه ای هم دارم اونم اینه که یک فولکس واگن دار دلبر❤داشته باشم و باهاش برم کنار دریا🏖🌊آهنگ های شاد پلی کنم و برقصم و کلی خوراکی های خوشمزه بخورم مثل پفک و شکلات و نوشابه و پیتزااا🍕 اممم و کلی چیزای دیگه که بخوام بگم تا صبح طول میکشه😂 امیدوارم هممون به آرزو هامون برسیم .🙏 آمین 

  • بانوی شرقی

من نمیتونم چادری بشم

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۲۲ ب.ظ

کلی بحث و توهین بهم شد سر چادر پوشیدن اما هیچکس نمیتونه درک کنه من چقدر عاشق رنگ هام و دوست دارم لباسای رنگ و وارنگ بپوشم البته نه برای جلب توجه ونگاه بقیه برای دل خودم و اینکه بدون چادر خیلی راحت ترم من از اون دسته دختر های پر جنب و جوشم که مدام دارم میپرم و میخندم و ذوق مرگم برای چیزای خوشگل مشگل دور و برم و اصلا رفتارم به یک خانم چادری نمیخوره . از رنگ و وارنگ بودن لذت میبرم قرمز و زرد و سبز و بنفش از بهترین رنگایی هسن که دوسشون دارم من خودمو دوس دارم و هر روز سعی میکنم بیشتر عاشق خودم بشم و خودشیفتگیم فوران میکنه 😂 اما الان فردی که توی زندگیمه تصمیم داره تموم این شوق و ذوق و شادی منو با محدود کردناش و پوشوندن من زیر یک پارچه سیاااه سرکوب کنه و این برای من غیر قابل تحمل و غیر قابل قبوله.‌‌‌..
همممم چه کنم خسته ام از بحث 😔

  • بانوی شرقی

همه چی خوب بود امروز!

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۳۳ ق.ظ

امروز داشتم فکر میکردم چقدر شرایطم نسبت به قبل بهتر شده و بیشتر تمرکز دارم و راحت تر میتونم درس هارو بخونم.قبلا ها خیلی حواس پرت بودم و موقع گوش دادن به بقیه یا استاد تو فکرای جور واجور غرق میشدم اما الان شرایط بهتر شده خدایا مرسی واسه این نعمتی که دوباره بهم برگردوندیش...
امروز روز خوبی بود چون تونستم به برنامه هایی ک کردم عمل کنم و تااازه فهمیدم اونقدرام سخت نیس فقط من یکم تنبلم😂و تونستم تقریبا کارهای دو روز عقب افتادمو امروز انجام بدم و خودمو به برنامه برسونم
و بازم مرسی از این همه سوپر اکتیو بودنم😊
و امروز کلی ها بهم تبریک عید گفتن غریبه-دوست-آشنا و من کلی شاد شدم . از جمله تبریکایی که همین جا بهم گفتن هم کلی انرژی مثبت بهم داد...
و اتفاق خوب دیگه امروز این بود که برگشتم اینجا و از این بابت خیلی خوشحالم که دوباره میخوام شروع کنم به نوشتن که خیلی دوسش دارم و البته سعی کنم شاد تر و بهتر از قبل بنویسم
پ.ن : امیدوارم دوستان بیشتری به وبم بیان و خیلی زود تر دوستای بیشتری پیدا کنم اینجا...

 

 

پ.ن:گرچه شب یکم بحث کردیم با (عیچH) ولی خب من کوتاه نمیام و حاضر نمیشم پوششم رو که هیچ موردی نداره تبدیل کنم به چادر و ایرادگیری های هرچه بیشتر ایشون.چون من معتقدم آدم باید طوری زندگی کنه که راحته و از زندگیش لذت ببره اما ایشون حرف دیگه ای داره...

هرکس در زندگیش چارچوب و قوانینی داره و ایشون پا رو فراتر گذاشته و الانم سرسختی نشون میده اما من ازش سرسخت ترم
شاید به جاهای خوبی ختم نشه ولی به اندازه کافی خواسته های دیگه اش رو اجرا کردم....

  • بانوی شرقی

سال نو و حال نو همگی مبارک🌹

سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۴:۰۶ ب.ظ

سال نو چون کتابی نا نوشته است

قلم در دست توست وفرصتی ست

که داستانی زیبا برای خودت بنویسی

 

گذشته را فراموش کن، شروعی تازه درانتظار توست. 

ازاین آغاز تجربه ای خاطره انگیز بنیان کن.

 

سلامی دوباره به همگی یه مدت اینجارو تعطیل کردم و جایی دیگه مینوشتم اما خب اینجا بهتره چون تمام دوستان از وبلاگ های بلاگفا.میهن بلاگ و... میتونن سر بزنن و نظراتشون بگن 

امیدوارم وبلاگم پر بشه از حضور و کلام شما دوستانم چون حضورتون باعث دلگرمیه منه و میتونه تو ناراحتی هام تسکینم بده و اوقات خوشم باهاتون تقسیم کنم پس باشید!.بهترین سال برای تک تکتون ارزو دارم

بزودی شروع به نوشتن میکنم باز (:

  • بانوی شرقی

ماه اسفند و کلی کار...

پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۱:۵۴ ق.ظ

 ماه اسفند شروع شد‌.
اما... هیچی.
امروز مصادفه با شهادت فاطمه زهرا هرکسی که این پست میخونه ازش میخوام دعا کنه برام.... برای همه مون‌.
خبر خوبی که شنیدم از تلوزیون پیدا شدن هواپیمای سقوط کرده در مسیر (تهران-یاسوج)بود امیدوارم خدا معجزه کنه و زنده باشن.هیچ غیر ممکنی برای خدا وجود نداره.
 بعد از چند روز پر از تنش ماه بهمن تموم شد.
برای ماه اسفند خیلی کار برای دانشگاه قبول کردم ارائه و تدریس .با وجود استرس شدیدی که دارم....
نمیدونم چطور میتونم کنترلش کن کنم چون اصلا دست خودم نیست.
فقط کارمو و تلاشمو خراب میکنه.خدایا کمکم کن.
هفته دیگه دوتا کار دارم یک تدریس و دوم ارائه خدا کنه عالی انجامشون بدم. تصمیم گرفتم مهارت های دانش زبانیم رو برای اینکه بهترش کنم روزانه تایمی رو بهش اختصاص بدم و روش کار کنم مثل Listening,Writing,Grammer,Vocab
میخوام خودم خودمو تقویت کنم در درسی که میخونم البته با کمک خدا.
دلم میخواد برم مراسم عزاداری فاطمه زهرا...
شاید برم...بنظرم حالمو خوب میکنه و این همه غمی که تو دلم هست رو سبک تر کنه.ههعییی...

  • بانوی شرقی

سوء استفاده از لبخند ساختگی روی لبهام...

جمعه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۵۶ ب.ظ

گاهی وقتا انقلاب میکنی یک انقلاب تک نفره!
وقتی انقلاب میکنی که تحملت تموم بشه و رفتارهای بد و نادرست نه تنها کم نشه بلکه روز به روز بدتر و بیشتر بشه.
نمیدونم عصرهای جمعه چه فلسفی ای داره که همش باید با اوقات تلخ اون آفتاب غروب کنه.
حرفای غیرمستقیم دردش از حرفای صریح و مسقیم بیشتره...انگار یک حسی بهت دست میده که هم نفهم فرضت کردن و هم دارن باحرفشون توهین میکنن ویکم قضاوت چاشنی اش کردن.
تحمل اینطور حرف زدن ها سخته...یا بگم ناممکنه بالاخره یک جایی ادم میرسه ته خط و قید همه چیو میزنه تا جلوی این نوع برخورد دیگران رو با خودش بگیره چون هرکس در ذات خودش عزت نفس داره...
یکم گریه و یادآوری حرفایی که برات گرون تموم شدن...فکر تلافی و انتقام ...بدترین روز بود امروز اصلا حال خوشی ندارم.خیلیا هستن که از همین خنده مصنوعی روی لبام بدجور دارن سو استفاده میکنن.
رفتارم تغییر خواهم داد....تو دنیای امروز مهربونی و محبت کنی بدترین بلاهاسرت میارن و شخصیتت راحت خرد میکنن.

  • بانوی شرقی

آرایش بانوان و اذیت وآزار آقایان!

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۱۷ ب.ظ

حرف های حاج آقا داستان پور در برنامه به توان خدا:
عالی بود👌

گفت خیلی از دخترا فکر میکنن که حجاب ینی اینکه اون جوان (مذکر) مارو نگاه نکنه ولی درحقیقت حجاب از حجب و حیا میاد و وقتی یک دختر آرایش میکنه و وارد جامعه میشه در مقابل نامحرم هرچقدرم که تلاش کنه بازم ناممکنه بعد گفت در وواقع بعصی از خانم ها فک میکنن ک حجاب یک حق الله هس در حالی حجاب یک حق الناسه و خدا رو حجاب تاکید کرده چون میخواد توی بانو ناز داشته باشی نه نیاز و اینکه هرکس تورو دید احساس نیاز و طلب کنه و اینکه عادی نشی.الان خیلی از جوان ها هستن که میتونستن مثل دانشمندهای بزرگ بشن و آدم مفیدی باشن اما بخاطر وضع بد جامعه اونقدر ذهن و فکرشون به سمت شهوت و غریزه جنسی رفته و تو خلوت خودشون گناه کردن که دیگه از راه درست به کنار رفتن‌.گفت الان دختری که نه حجاب اسلامی رو رعایت میکنه نه رفتار اسلامی رعایت میکنه و آرایش میکنه و میره بیرون فردا که پسر دارشد پسرش که ۱۴-۱۵ سالش شد مینه پسرش کلافه و افسرده است میبرتش مشاوره .مشاور میگه التهابات جنسیه خب این از کجا نشات گرفته؟ از وضعیت بد جامعه بعد خب اون خانم که جوونی هاش به اون شکل بوده صداش درمیاد که آی مردم یکم مراعات کنید جوونامون دارن از دست میرن از لحاظ روحی و ذهنی اما ایا توی جوانی خودش این حرفارو میزد؟ بعد گفت از دخترای عزیز و خانم های گرامی عاجزانه خواهش میکنم ازتون که حتی اگه خدا و پیغمبر رو هم قبول ندارن یکسری ها (که نداریم چنین افرادی مطمئنا) بیایین با یک دید دیگه به قضیه نگاه کنین بیاییین محبت کنین به جوان ها ی جامعه انسانیت و محبت خودتون رو اینطور نشون بدین که بدون آرایش و ساده بیایین بیرون تا جلوی خیلی از بیماری ها و فساد های جامعه بزرگ رو بگیرین.گفت در واقع با این کارتون محبت و انسانیت خودتون به جوان ها و اقایون رو نشون میدید.


پ.ن : امروز با دیدن برنامه و شنیدن حرف های ایشون حالم خیلی خوب شد چون از اون دسته افرادی هستم که ساده میرم بیرون ولی همیشه پیش خودم میگفتم چرا همه اینقدر خوشگل اند و من همیشه ساده و با خودم کلی کلنجار میرفتم اما این سخنرانی برام مثل یک خبر خوب بود!
امیدوارم کسانی که این متن میخونن هم براشون مفید وموثر باشه و حالشون خوب کنه...

  • بانوی شرقی