ناگفته‌های یک بانو

شاید اینجا تنها جاییه که میتونم بلند بلند فکر کنم...

قَسَم بِه روزی که ،دلَت را می شکنند
و جز خدایَت مرهمی نخواهی یافت.

قَسَم بِه روزی که ،دلَت را می شکنند
و جز خدایَت مرهمی نخواهی یافت.

دچار عشق زدگی شدم...

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ

دچار عشق زدگی شدم
شاید آدمی که توی زندگیمه منو اینطور کرده
دقیقا همون آدمی که دوسش دارم ! دوسم داره!!
حس میکنم اختیار و قدرت تصمیم گیری ازم گرفته و فراتر از محدود کردن من رفته
وای خدا ...
نه میتونم ادامه بدم
نه میتونم تمومش کنم
نه میتونم با خواسته هاش کنار بیام
نه میتونه با من کنار بیاد!
و مشکل اینجاست که جز اون کسی رو ندارم ینی منظورم ابنه که دوست و رفیق و همدم و محرم و همکار و همراه و خانواده منه! چطور میشه اخه
واقعا عشق جدای از زیبایی هاش پر از سختیه
حال خفگی دارم وقتی بحث میکنیم وقتی ازش دور میشم ...
واااای خدا خیلی گیجم
نمیدونم تصمیم درست چیه
چطور میتونم آرامش به زندگیم برگردونم ؟
خدایا کمک...!

  • بانوی شرقی

مَرَضِ عجیبی گرفتم!

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ

از هیچ چیزی لذت نمیبرم
از گوش کردن موسیقی
دیدن فیلم
حرف زدن با دوستان
نمیدونم چم شده
خیلی مرض عجیبیه!
به ادمایی که تاحالا عاشق نشدن حسودیم میشه
به دخترایی که تنها هستن و تنها خوشحال و میتونن خودشون حال خودشون خوب کنن حسودیم میشه...
یه جورایی عشق زده شدم
کلی اینترنت زیر و رو کردم تمام رمان ها عاشقانه است
اخه این چه وضعشه خیلی عصبیم یک کتاب خوب پیدا نکردم هنوز
تصمیم داشتم برم کتابخونه اما هی پشت گوش میندازم و امروز و فردا میکنم
احساس میکنم افسردگی گرفتم
نمیدونم چطوری میتونم به خودم کمک کنم دوست ندارم در این وضع بمونم
گاهی دلم میخواد گوشیمو یکی ازم بگیره و چندسالی بهم نده!
انگار تموم زندگیم شده گوشی
اصلا خوب نیست
دیگه هیچ راهی انگار نیس که بتونم سرگرم باشم
فکر کنم خوندن کتابهای روانشناسی بتونه کمکم کنه
پلک چشمم (پریدن پلک چشمم یا همون اسپاسم چشم)هم بعد از ۳ ماه خوب که نشده هیچ بدترم شده ...

  • بانوی شرقی

میشه مُرد حتی با یک "کلمه"

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۲۱ ب.ظ

یه حرفایی خیلی تلخن خیلی سنگینن نمیشه تحملشون کرد
نمیشه فراموششون کرد
یک جمله که نه یک "کلمه" 
اونقدری  قدرت داره که میتونه:
ویرانت کنه
تخریبت کنه
گریانت کنه
یا حتی تورو دچار مرگ روحی کنه!
نمیتونم حرفشو فراموش کنم و ببخشم آخ کاش مُرده بودم و اینجور نبودم الآن...

  • بانوی شرقی

این روزا هیچی جز آرامبخش برام آرام بخش نیس!

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۵۱ ب.ظ

چند روزیه حسابی بهم ریخته ام اونقدر عصبی ام که حوصله هیچی و هیشکی رو ندارم فقط دلم میخواد بخوابم و زود زمان بگذره اصلا حوصله حرف زدن ندارم از اینکه نمیتونم یک شب بی درد بدون قرص بخوابم ناراحتم از اینکه نمیتونم اونی که میخوام باشم ناراحتم از خودخواهی اطرافیانم ناراحتم این روزا اصلا حال وهوای خوبی ندارم حتی با مهربونی ومحبت هم عصبانی میشم.از خودم ،از بقیه ،از خانواده،از زندگی از همه چیز و همه کس!نمیدونم چطور میتونم خودم آروم کنم نه با نماز نه با قرآن نه با موسیقی باهیچ چیز انگار اروم نمیشم جز قرص آرامبخش!
کلی بیخود وبی جهت تو شبکه های اجتماعی میچرخم تا شاید حواسم پرت بشه و آروم بشم و وقت بگذره ولی بی فایدس...
امروز بعد از چندین سال برف اومد خیلی کم حدود ۱ ساعت بازم خداروشکر...ولی حتی برای برف هم ذوق ندارم چون فقط از پشت شیشه پنجره میبنمش مث صفحه شیشه ای تلوزیون!
تو این حال و هواهام خیلیابه مرگ فکر میکنن .خودمم قبلا فکر میکردم اما من به نیستی مطلق فک میکنم به اینکه ای کاش اصلا وجود نداشتم و یا ای کاش زندگی دیگری در قیامت نداشتیم و بعد مرگ همه چیز تموم میشد.ولی نمیشه...


پ.ن:کاش این روزای بد زودتر تموم شن.

  • بانوی شرقی

چالش من!

شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۵۴ ق.ظ

چندساعتی رفتم بیرون هوا تقریبا سرد بود .هوای سرد دوست دارم مخصوصا اگه برف بیاد اما فعلا که خبری از برف و بارون نیس! قدم میزدم و مردم نگاه میکردم یه نکته جالبی رسیدم چرا خانم هایی که با تیپ و ارایش و موهای رنگ شده و به قول خودشون به روز اینقدر عصبی و بد دهن هستن؟اما خانم های ساده یا چادری ارام و ساکت و با کوچکترین چیزها کنار همسرشون شاد هستن؟حتی پفک هندی!
یه خانمی دیدم که از تیپ و مد چیزی کم نداشت و دست در دست شوهرش راه میرفت اما خیلی بد باهم صحبت میکردن !
نمیدونم چرا...نظر شما چیه؟
یه تصمیمی که چند ماهه دارم اما عملیش نکردم میخوام فردا عملی کنم میخوام تغییر پوشش بدم و چادری بشم!ولی هنوز دلم قرص نیس... نمیدونم بنطر شما مسخره نیست معلم زبان انگلیسی (البته هنوز شروع نکردم ولی خدا بخواد از تابستون اقدام میکنم) چادری باشه؟
تصمیم سختیه درواقع برای من چون آدم دمدمی مزاجی هستم. نمیدونم شایدم فردا سرم نکردم...

  • بانوی شرقی

بیکاری :(

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۴:۱۷ ب.ظ

این روزا خیلی بیکارم و مدام دنبال اینم که وقتمو یکجوری پر کنم کتاب خوندن ،غذا پختن،فیلم دیدن...گفتم کتاب چند روزیه دنبال یک کتاب هستم رمان باشه ولی عاشقانه نباشه پلیسی و جنایی هم نباشه حآلت زندگینامه باشه از زندگی و حسش نوشته باشه
امروز داشتم دنبال کار میگشتم! کار در منزل تا از بیکاری دربیام و یه درامد هرچقدر کمم هست داشته باشم ولی چیزی پیدا ننکردم چون دانشجوام تا طهر ساعت ۲-۳ بعدازظهر خونه نیستم بعدش یه کاری باشه انجام بدم وقتم پر باشه....
نمیدونم چرا جمعه ها هیچ وقت خوشحال نمیتونم باشم اصلا یه حال دپرس و گرفته ای دارم ایراد از روز جمعه است یا من؟!
اها راسی اگه کتاب جالبی خوندین اسمشو بهم بگین و اگه دوست داشتین خلاصه ای ازش برام بگین منم شروع کنم به خوندن.

  • بانوی شرقی

بی‌خوابی و کلی فکر

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۰۰ ق.ظ

خیلی فکرم درگیره به شدتی که نمیتونم بخوابم... نگران شروع ترم جدید دانشگاه از شنبه و درسایی که برداشتم...نگران فرد مورد نظر که حاضر نیس خودش رو تغییر بده اما حاضر خودش عذاب بده و بیش از ۱۰ بار پیام داده خیلی برام سخته جواب ندادن بهش اما دیگه فایده ای نداره من براش همه کار کردم اما نمیخواد دست از خودخواهیش برداره اینجوری نمیتونیم زندگی کنیم . خیلی برام سخته و میدونم که باز موجی از درد وتنهایی ها سراغم خواهد امد اما...یک متن خوندم بنظرم عالی بود اینجا مینویسم شاید شماهم خوشتون اومد:

جاى ساعت دیوارى خونتون رو عوض کنین میبینید که تا ماه ها هنوز روى دیوار ناخودآگاه دنبالش میگردین!!!
ذهن شما براى قبول و پردازش تغییر یک ساعت ساده و بى احساس نیاز به چند ماه زمان داره پس انتظار نداشته باشید تغییرات بزرگتر رو در زمان کوتاه و بدون مشکل قبول کنه...
پس هرگز نا امید نشید ..!

اوووف عشق واقعا فلسفه پیچیده ایه لطفا اگه واردش نشدید هرگز وارد نشید.
از طرف دیگه فکرم درگیر خونس قرار فردا بریم چندتا خونه ببینیم و خدا بخواهد بعد سالها خونمون عوض کنیم کاش زودتر جور بشه و خدا کمک کنه خیلی دلم میخواد خونمون عوض کنیم توش برام پر از خاطرات تلخ ...اصلا خونمون دوست ندارم.

پ.ن:منتطر روز های خوبم . روزهای بی استرس که بتونم بگم خدایا شکرت دغدغه های فکری دارن کم کم خستم میکنن از زندگی!

  • بانوی شرقی

خودت باش

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶، ۰۳:۰۹ ب.ظ

تموم کردن یه رابطه هایی هرچقدر سخت هم که باشه از آب شدن ذره ذره خیلی بهتر
تموم کردن یه رابطه هایی ارامش روح و روانه .‌‌
باید خیلی چیزارو تمو کرد و گذاشت کنار تا یتونی خودت باشی و راهت رو ادامه بدی . خواسته های کوچیکمون هم میتونه مقدمه ای برای رسیدن به اهداف بزرگ و مهم باشه دست از تلاش نباید برداریم  دست از خواسته هامون نباید بکشیم.
 خیلی از ادمایی ک وارد زندگیمون میشن نباید بخاطر شون از خودمون و خواسته هامون بگذریم حتی اگه عشقتمون باشه!! به قول یکی از عزیزانم عشق ی شوخی بچگانس یه حس ک دیر یا زود میگدره و تموم میشه ولی تو و زندگی که برای خودمون میسازیم و خواسته هایی ک زیر پا گذاشتیم تا زمانی ک زنده هسیم ادامه داره
 پس
خودت  بخاطر آدمای اطرافت نه تغییر بده نه محدود کن این تویی که باید از زندگیت لذت ببری .
از زندگیت لذت ببر و ازاد باش زندگی کن نه اینکه نقش بازی کنی که فردی که دوسش داری هم تورو دوس داشته باشه فقط "خودت باش"

کیا موافقن؟!

  • بانوی شرقی

عشق یا تنفر؟

شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ب.ظ

ایا عشق اینه؟فدا شدن برای هم؟گذشتن از خواسته ها وعلایق خودمون و زندگی کردن به طریق مورد علاقه مخاطبمون؟! آیا عشق اینه؟ فقط عشق بازی و همسر و بچه ؟ آیا عشق اینه؟یا رسیدن به خواسته ها و اهدافمون درکنارهم؟باید مانع هم باشیم یا لیدر هم؟! باید کنار هم باشیم یا مقابل هم ؟ عشق چیه؟ یعنی فراموش کردن خودمون و رفتن راهی که مخاطبمون میخواد؟ عشق محدودیت یا آزادی؟ عشق پروازه یا قفس؟عشق همش انتظار؟عشق.... تصورم از عشق سیاه...بدون ته بدون پایان.‌‌..هممون حس عشق و تنفر تجربه کردیم تلخ و شیرین ...شیرین وتلخ حس تنفر در من خیلی چیزارو روشن کرد شکوفا کرد یادم داد باتجربه ام کرد اما عشق...خاموشی شده برام با هر حرکت و حرفم غرق در دنیای تلخی میشم غرق در ترس و نگرانی...از این عاشقی لذت نمیبرم...مرگ تدریجی یک حس یک عاشق یک رویا یک دنیا!

  • بانوی شرقی

حق اشتباه!

پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۱۸ ق.ظ

راز سر به مهر شنیدم اینکه چی بود مهم نیس این که چ جریانی بود مهم نیس مهم رفتار اون فرد دقیقا در همون زمان بامنه ...
سردی
محدودیت
رفتارهایی که خوشایند..  کارهایی که مشابه من انجام داده بودم و روزی هزار بار توسط خودش باز خواست شدم وحالا خودش اعتراف کرد که به نوعی قبلا انحام داده!
کارش مهم نیس مهم رفتارش با منه

*چراگناهی که خودتون کردین و نمیتونین بپذیرین اگه طرف مقابلتونم انجام داده باشه؟!* باورکنید هممون انسانیم! علاوه بر حق انتخاب حق اشتباه هم داریم!

  • بانوی شرقی